آخرین ستاره

آخرین ستاره

خلوت گاهی برای دریافت آثار ناصر عبداللهی
آخرین ستاره

آخرین ستاره

خلوت گاهی برای دریافت آثار ناصر عبداللهی

رنگ سال گذشته


رنگ سال گذشته



رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان میکشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم
بیوه ام در جهان نما چشمی که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار میآید مژده تازه تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ازداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه میخندم هم نمیدانم از چه مینالم
راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم
دوستانی عمیق آمدند . چهره هایی که غرقشان شدم
میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمیخوانم
شاید از بس صدایشان زده ام
دوست دارند دوستان . لالم
تنهاییم را با تو قسمت میکنم . سهم کمی نیست


گسترده تر از عالم تنهایی من . عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را بر سفره رنگین خود بنشانمت . بنشین . غمی نیست...
حوای من . بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه . فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل با باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم . شبنمی نیست
شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید . هزاران شاید دیگر
اگر چه اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد