دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهء کفش فرارو ور کشید
آستین همت رو بالا زد و رفت
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهء کفش فرارو ور کشید
آستین همت رو بالا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوٌا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامهء فرداها رو تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامهء فرداها رو تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت
عاشق
بودم به نگاه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
زنجیر زلف تو پابند عشقمی که
زنجیر زلف تو پابند عشقمی که
پابند صورت ماه تو ای دلبر
پابند صورت ماه تو ای دلبر
آه پس سینه که هر شب دلُم بند اَکِرد
آه پس سینه که هر شب دلُم بند اَکِرد
دلم به یک تار مو دل شکر خاشکِ
دلم به یک تار مو دل شکر خاشکِ
عاشق بودم عشق تو حیرونم میکِرد
عاشق بودم عشق تو حیرونم میکِرد
بودم که دوری تو بی جونم میکِرد
بودم که دوری تو بی جونم میکِرد
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
زنجیر زلف تو پابند عشقمی که
زنجیر زلف تو پابند عشقمی که
پابند صورت ماه تو ای دلبر
پابند صورت ماه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
عاشق بودم به نگاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
به اون دو چشم سیاه تو ای دلبر
همه نقاشی شدیم
با دستای تو مهربون
دوتا رو با هم کشیدی
یکی رو بی همزبون
به یکی نونوایی دادی
به یکی یه لقمه نون
به یکی صد تا نشونه
یکی بی نام و نشون
به یکی قصر طلایی
به یکی گوشهء پارک
یکی دوتا چتر داره
یکی مونده زیر بارون
بالای نقاشیتو دادی به هرکی پول داره
ولی با این همه پول هیچکی محبت نداره
پایین نقاشیتم دورسته پولی ندارن
امّا چهرهء اونا عشقو به یادم میاره
ای خدا کاری بکن از آدمای نقاشیت
یکی هم پیدا بشه بذر محبت بکاره
ای خدا کاری بکن از آدمای نقاشیت
یکی هم پیدا بشه بذر محبت بکاره
دل اگه
خونهء غم شد من اگه پریشونم
تا ابد من به یاد عشقت ترانه میخونم
من پُرِ هس نیازم تو نجیب و بی همتا
دیگه از اون نگاه پاکت جدا نمیمونم
دل سادهء اونی که تنها
تو براش بودی تموم دنیا
حالا خونهء غمه تو این شبهــــااا
میدونم همه دلم اسیره
آخه عشق تو مثل کویره
تب تشنگی میمونه تو لبهــــااا
ما همه نسلامون جوونه
دلامون دریا
بیا با هم رها بشیم
از همه این دنیا
دلو از این قفس رها کن
قفس غمهـــــــا
نگو عاشق شدن دروغه
خوابه و رویـــــــااا
دل اگه خونهء غم شد من اگه پریشونم
تا ابد من به یاد عشقت ترانه میخونم
من پُرِ هس نیازم تو نجیب و بی همتا
دیگه از اون نگاه پاکت جدا نمیمونم
دل اگه خونهء غم شد من اگه پریشونم
تا ابد من به یاد عشقت ترانه میخونم
من پُرِ هس نیازم تو نجیب و بی همتا
دیگه از اون نگاه پاکت جدا نمیمونم
دل سادهء اونی که تنها
تو براش بودی تموم دنیا
حالا خونهء غمه تو این شبهــــااا
میدونم همه دلم اسیره
آخه عشق تو مثل کویره
تب تشنگی میمونه تو لبهــــااا
ما همه نسلامون جوونه
دلامون دریا
بیا با هم رها بشیم
از همه این دنیا
دلو از این قفس رها کن
قفس غمهـــــــا
نگو عاشق شدن دروغه
خوابه و رویـــــــااا
دل اگه خونهء غم شد من اگه پریشونم
تا ابد من به یاد عشقت ترانه میخونم
من پُرِ هس نیازم تو نجیب و بی همتا
دیگه از اون نگاه پاکت جدا نمیمونم
یکی از همین روزای گم شده
یکی از همین روزای بی نشون
تو همین ثانیه های در بدر
تو همین دقیقه های نیمه جون
تو میای میای به دادم میرسی
تو میای که گریه خوابم نکنه
شب خستگی به رویم نرسه
صبح آینه جوابم نکنـــــه
تو همین شبای بی تو بی سحر
تو میای ستاره در بدر نشه
تو میای آینه آروم بگیره
شب عاشقا با گریه سر نشه
تو که بودنت امید زندگی
تو که دیدنت دلیل بودنه
از تو گفتن اسم و رسم عاشقا
از تو خوندن همهء عشق منه
از تو خوندن همهء عشق منه
عمریه پنجره های خونه رو
به هوای دیدنت وا میکنم
توی نقره ریز اشک و آینه
تو رو گم نکرده پیدا میکنم
تو رو گم نکرده پیدا میکنم
تو همین روزا به دادم میرسی
تو همین روزای بی تو بی نشون
تو همین ثانیه های در بدر
تو همین دقیقه های نیمه جون
تو همین دقیقه های نیمه جون
تو همین دقیقه های نیمه جون
دو تا چشم بی تکلّف
یه صدای خشک زخمی
یه نگاه بی ستاره
دو تا دست پینه بسته
دو تا پای خرد و خسته
که دیگه رمق نداره
از سر صبح تا دل شب
میپیچه صدای گاری
تو گوش کر خیابون
توی گرما زیر آفتاب
توی سرما زیر بارون
سر چهارراه دور میدون
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماها
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماهااااااااااا ...
پیشتون مثل یه برّه ست
سر به زیر و رام و آروم
دنیا با این همه گرگیش
توی این معرکه میدون
کوچیکه قد یه کوچه
با نهایت بزرگیش
توی مشتاتون اسیره
مثل بازیچهء کوکی
که تو دست این و اونه
اگه مردی مونده باشه
توی بازوی شماهاست
جون هرچی پهلوونه
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماها
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماهااااااااااا ...
کوچیکین امّا بزرگین
هرچی سختیا زیاده
همّت شما بلنده
توی این دوره زمونه
خیلی حرفه که یه بچه
کمر مردی ببنده
دل آسمون میریزه
وقتی لبهاتون میلرزه
امّا گریه رو میخندین
کوچیکین امّا بزرگین
به خود خدا قسم که
شماها یه پارچه مردیـــــــــن
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماها
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماهااا
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماهااا
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماها
که وقت بی قراریه
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
جان نگین مُهر مِهر شاخه بی برگ داشتن
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب
بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل تو
بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن
یوسف مصری نشسته با تو اندر انجمن
زشت باشد چشم را در نقش آذر داشتن
احمد مرسل نشسته، هی دوا دارد خرد
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
من سلامت خانهء نوح نبی بنمایمت
تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدرمان
زشت باشد دیو را بر تارُک افسر داشتن
تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدرمان
زشت باشد دیو را بر تارُک افسر داشتن
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
جان نگین مُهر مِهر شاخه بی برگ داشتن
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب
بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل تو
بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن
پشت
باغ مولوی
پهلو لولهء هُوی
پشت باغ مولوی
پهلو لولهء هُوی
آدرس خونت شدادن
مه هندم تو نخوی
آدرس خونت شدادن
مه هندم تو نخوی
یارم هندن از سفر
مه که امنینن خبر
یارم هندن از سفر
مه که امنینن خبر
هوای بندر چه گرمن
تبرم بالای کپر
هوای بندر چه گرمن
تبرم بالای کپر
ای یار ای یار یار بالا بدو
ای یار ای یار یار بالا بدو
ای نازنین یار همی حالا بدو
ای نازنین یار همی حالا بدو
گردن غزالی مه گرفتارتوم
گردن غزالی مه گرفتارتوم
جای تو خالی همی حالا بدو
جای تو خالی همی حالا بدو
(صالح آتون)
چشم انتظارن یار
دل بیقرارن یار
پشت ستونن یار
دلش چه خونن یار
چشم انتظارن یار
دل بیقرارن یار
پشت ستونن یار
دلش چه خونن یار
او که نه جارن همیشه, پیک بهارن همیشه
بگه بخونه، تو خونه مونه، شبا ستاره که میشه
چشم انتظارن یار
دل بیقرارن یار
پشت ستونن یار
دلش چه خونن یار
ای عشق تو ایمانم
از عشق تو بیجانم
ای مرهم دردانم
جانانه تو
نازتکه
توم گفت که دلنوازی
شه زیور و شهنازی
با ما تو مکن بازی
جانانه
تو نازتکه
نازتکه و نازتکه تو به می گدازتکه
نازتکه و نازتکه جانانه تو
نازتکه
نازتکه و نازتکه تو به می گدازتکه
نازتکه و نازتکه تا جان
گدازتکه
توم گفت که دلم خونن
دیوانه و مجنونن
هر لحظه پریشانن
هر لحظه
پریشانن
جانانه تو نازتکه
ای(این) جان گدازتکه
نازتکه و نازتکه تو به
می گدازتکه
نازتکه و نازتکه تا جان گدازتکه
نازتکه و نازتکه تو به می
گدازتکه
نازتکه و نازتکه تا جان گدازتکه
ای سرور و سلطانم بین ناله
پنهانم
ای سرور و سلطانم بین ناله پنهانم
ای(این) دیده ی گریانم ای(این) دیده
ی گریانم
نازتکه و نازتکه تا جان گدازتکه
تو رفتی و دل من شب دلواپسی شد
تو بهت تلخ غربت اسیر بیکسی شد
تو با حس غرورت
منو درهم شکستی
مث یه بغض سنگین توی صدام نشستی
بعد تو گریه هامو برای کی
بخونم
تو جاده چش به راه چه کس باید بمونم
واسه من زنده بودن دیگه معنا
نداره
شب دلتنگی من طعم فردا نداره
تو رفتی از غم تو شده ابری حواسم
زلف رها در بادت آخر داد بر بادم
لایق نبودم بندگی را کردی آزادم
بردم شکایت
از تو پیش مستی چشمت
لب وا نکرد اما صدای سرمه بنیادم
در هر کجا باشی
فراموشت نخواهم کرد
گفتی و در آغوش چشمت بردی از یادم
خواهد شنید آخر تو
میگفتی دلا دیدی
پشت در بی اعتنایی ماند فریادم
ستاره بود ، غزل بود ترانه بود و تو بودی هزار حادثه ، اما بهانه بود و تو بودی تو بودی و شب قصه تو بودی و تب پرواز هزار آینه فریاد هزار پنجره آواز شب از تو شعر دوباره شب از تو باغ ستاره به اعتبار تو روشن من و چراغ ستاره حضورم از تو همیشه سکوتم از تو صدا بود تو آسمون ترانه [ پرنده بود و رها بودگذشتی از شب قصه گذشتی از شب آواز نه از ستاره شنیدی نه گفتی از تب پرواز نه گفتی از شب گریه نه گفتی از منِ بی تو در این حضور خیالی چگونه ماندنِ بی تو ستاره بود غزل بود غزل نبود و تو بودی تویی که از تو نوشتی تویی که از تو سرودی |
اهل باران،اهل دریا
اهل اندوه غروبیم
از دیار شعروشرجی
ازکویروازجنوبیم
از کویر صاف وساده
ازجنوب خردوخسته
سرو آزادی
تکیده
بال پروازی شکسته
خسته ایم اما نه خاموش
شاعر
دریاودردیم
مرد مردستان بندر
مردمیدان نبردیم
روز عشق وآتش وخون
از غصه آروم امنینن
از شادی امید امنینن
ای دنیا مثل زندونن
تا هُندی
مُندِن اینینن
اَ صبا خبر امنینن
تا صبا آروم امنینن
تو چشمات شادی
اُمدیدَه
تو حرفات امید امدیده
از باغ خرم چشمات
با چشات قصه اُمچیده
اَ صبا خبر امنینن
تا صبا آروم امنینن
تو گلدون جای گل خارن
توی
دلم جای خوشی بارن
ای زندگی در نبود تو
در دنیا غصه امبارن
اَ صبا خبر
امنینن
تا صبا آروم امنینن
ای آسمون بی دلم سنگن
ای دنیا بی مه بی رنگن
شب کند آغاز گریه چشم خون والای من
می شود چون موج دریا اشک طوفان زای من
ای
فلک بر چین کواکب راز خط کهکشان
تا سحر اختر فشاند نرگس مینای من
خنده ی
شادی دلم بایم کسی هر گز ندید
خون دل بودم آهی جرعه ی زهرای من
همدمم غم
مونسم غم صحبتم غم یار غم
رزق مرزوقم مگر کم بود در دنیای من
از بخار اشک
سردم راه سینه بسته شد
آه سردم هم به سختی بگذرد ازنای من
باز رفت از دست من زهرای من زهرای من
همه جا نقش جمال تو اکه گولم خا
همه جا وهم و خیال تو اکه گولم خا
همه جا
جاذبه عشق تو ا که می کشی
او که درتو گوشمت خا که بگه گولم خا
یه روزی توکنج
اشک دخت عاشق تومدی
یه روزی تو عمق خشم مرد صادق تومدی
یه روزی هم توی
معصومیت اشک یتیم
مشت تو پیش مه بازن هنو گوام نزدی
علی ای احمد ثانی
به رجعت بالها وا کن
علی ای مرد دین باز آی
و فتح کل
دنیا کن
تمنای وصال تو
همیشه بر زبان جاریست
بیا ای ذوالفقار حق
که خود
تنها جهان داری
بیا ای ذوالفقار حق
که خود تنها جهان داری
امین حکمت
احمد طلیعه دار علم جان
بیا ای زاده کعبه بیا ای حرمت ایمان
بیا ای آیه رحمت
پیام عشق و وصل آور
دراین تاریکی تردید بیا آیین عزل آور
زجا برخیز ای سلطان
که اختر خانه ویران شد
قمر در خانه خاموش است و جنگ دیو و انسان شد
زمین از
کفر می سوزد سپهر از درد می بارد
زخم هزار تا خاطره تو دل عاشقانه هاست
وقتی که قلبِ عاشقا به سیمِ آخر میزنه
کبوترِ صدای من به آسمون پَر میزنه
آسمونم مثلِ یه عکس جا نمیگیره توی قاب
وقتی که بارون بزنه تموم میشه عمرِ حباب
مثل ستاره در سایه سار صبح
پابه پای رفتن و نرفتن
مثل ابر که میل به بارش دارد
مثل گل که تشنه ی عطر افشانی ست
ما هم رها شده ایم که این خود اتفاق است
ان لحظه ی سرزدن از خویش
ناصریا تو که تا
حالا بدت دیده
از دنیا خوشی ندیده
از همه کس بدت دیده
ناصریا از نارفیق پشتت خمیده
از ناروش سینه ات دریده
از همه که بدت بدت دی بدت دی
للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا
لا لا ...
عشق تو حقن ولی دنیا پر ناحقن از همه کس بدت دیده از هیچ کس خوشی ندیده
لا لا
للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا
لا لا ...
تاصریا از عشق دنیا خو بار کو
از هرچه رنگه تو خار کو
به دشمن دونت دراکو
ناصریا از دنیا دلت بریده
سختی با جون خود خریده
از صبا خود چه دیدم
للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا
لا لا ...
حالا نوبت تو ، حالا یالا تا وقتی که
با من بجنگ تا قوت ته حالا یالا برو زود به
للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا
لا لا ...
للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا لا لا للا ، للا للا لا
لا لا ...
یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد
پس نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست
قبول ندارم
گرچه جسم خسته اس
ولی دل دریاست
تاب و توانش بیش از این هاست
دوستت دارم و تاوانش هرچی باشد- باشد
دوست خواهم داشت بیشتر از دیروز
باکی ندارم
از هیچ کس و هر کس که تو رو دارم
یه روز
از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم
تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی
عشقو مرهم میکنم روی دلها میذارم
تو وجود آدما حس آشنایی هست
مثل حس من و تو .
اسمشو ما میذارم
عزم آدما بلند .
روح آدما وسیع
عزم آدما بلند .
روح آدما وسیع
توی شعرم واسشون . کوه و دریا میذارم
کوه و دریا میذارم...
توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم
توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم
من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم
من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم
عزم آدما بلند .
روح آدما وسیع
عزم آدما بلند .
روح آدما وسیع
توی شعرم واسشون . کوه و دریا میذارم
کوه و دریا میذارم...
توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم
توی بحت جاده ها . هر جا که دیدنی نیست
چشمامو میبندم و جاش یه رویا میذارم
من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم
من مسافر و غریب . اما لبریز یقین
میدونم تو راه عشق همه رو جا میذارم
یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم
یه روز از همین روزا روی شب پا میذارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا میذارم
ساده بگویم
نگاه زاده ی علاقه ست
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کنند
دیگر تو از آن خود نیستی
زمان می گذرد زمانه نیز هم
کودک می شوی
جوان هستی جوانی نمی کنی می گذری
پیر می شوی
میمانی باز هم مثل همیشه در پی گم شده ای هستی که تو هست و نیست
باز در پی آن علاقه ی پنهانی
آن نگاه همیشه تازه هستی
باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان جستجو می کنی
غافل از آن که او دیگر تکه ای از تو شده
سایه ای خوش بر دل تو
گوشه گوشه ی این دل خراب
سرشار از عطر نگاه توست
عزیز دل
پشت این پنجره ها
وقتی بارون میباره
وقتی آهسته غروب . تو خونه پا میذاره
وقتی هر لحظه نسیم . توی باغچه ها میاد
توی خاک گلدونا .
بذر حسرت میکاره
وقتی شبنم میشینه . رو غبار جاده ها
وقتی هر خاطره ای تورو یادم میاره
وقتی توی آینه .
خودمو گم میکنم
میدونم که لحظه هام . رنگ آبی نداره
تازه احساس میکنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون میباره
تازه احساس میکنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون میباره
دلتنگ نیستم نه
ولی میخواهم بگویم
تمام کوچه های این سرزمین عزیز سرشار
عطر نام پاره های تن این میهن مقدس است
کوچه ی گل محمدی
خیابان نازقی
بن بست یاس و گذر یاسمن
محله اقاقی
اما نام برادر من نیست
کم نبودی بی شبنم
که خودت بودی ماه مهربان
شاید به همین خاطر است
هرجا که نیستی و هستم یک بید مجنون به خاک می سپارم که عشق را برای همگان می خواستی
نه برای خود
یه روز دلم
گرفته بود . مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت .
حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژه ها .
حالمو تعریف بکنم
تو هم من و شعر منو با همه حست میخونی
یه حالی داشتم که نگو .
یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من .
جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که میگردم و دوباره پیداش میکنم
حتی اگه کویر باشه .
بهشت دنیاش میکنم
اسم قشنگ شهرمو تو میدونی چی میذارم
دونه دونه . کوچه هاشو
به اسمای کی میذارم
آخه تو هم مثل منی .
مثل دلای ایرونی
وقتی هوا ابری میشه .
حال و هوامو میدونی
وقتی هوا ابری میشه .
حال و هوامو میدونی
یه روز دلم گرفته بود .
مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت .
حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژه ها .
حالمو تعریف بکنم
تو هم من و شعر منو با همه حست میخونی
یه حالی داشتم که نگو .
یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من .
جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که میگردم و دوباره پیداش میکنم
حتی اگه کویر باشه .
بهشت دنیاش میکنم
یادم باشد
حرفی نزنم که به کسی بربخورد.
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد.
راهی نروم که بی راه باشد.
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را.
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
همه چیز رو به راه و بر وفق مراد است و خوب!
تنها! ... تنها دل ما، دل نیست.
آره!
گریه کردم
گریه کردم
اما دردمو نگفتم
تکیه دادم به غرورم
تا دیگه از پا نیفتم
گریه کردم گریه کردم
چه ترانه بی اثر بود
مثه مشت زدن به دیوار
اولین فصل شکستن
آخرین خدانگهدار
من به قله می رسیدم
اگه هم ترانه بودی
صد تا سدو می شکستم
اگه تو بهانه بودی
اگه هم ترانه بودی
اگه تو بهانه بودی
اگه هم ترانه بودی
اگه تو بهانه بودی
گریه کردم گریه کردم
اما دردمو نگفتم
با تو فانوس ترانه
یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه
قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست
آسمون پر از ستاره
شبا گلخونهء خورشید
واژه ها شعر دوباره
واژه ها شعر دوباره
دست تکون دادن آخر
توی اون کوچه ی خلوت
بغض بی وقفه ی آواز
گریه های بی نهایت
گریه کردم گریه کردم
اما دردمو نگفتم
گریه کردم گریه کردم
اما دردمو نگفتم
گریه کردم گریه کردم
گریه کردم گریه کردم
سراپا اگر
زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان گردنیم
اگر خنجر دوستان برده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
یا فاطمهبنتنبى،
اىهمدلو جانو على،
اىتاجنور دنیا، یا زهرا
یا فاطمهسرخدا، اىگوهرِ تاجوفا،
اىباشکوه، اىوالا، یا زهرا،
اىدختگل! اىیاسمین! اىاسوهزندر زمین!
اىآسماناز تو متین اىآسماناز تو متین
یا فاطمهبنتنبى!
عشقمحمد با على
غیرتحسیناز شیرهجانتو نوشید شیرخدا تا پاىجانبهر تو کوشید
شمعتو از شیرانحقپروانهها ساخت از زینبزهرا نشانافسانهها ساخت
مریمگلآراىمسیحچونژالهتو باغنجابتخرماز آلالهتو
امابیها! امنور! اىبىنهایت! اىمظهر شور و شرفشرمو شفاعت!
حسنبراىعشقدینمهر تو افروخت حسینبراىحفظدینقهر از تو آموخت
یا فاطمه! یا فاطمه! یا طاهره! مطهره!
اىتو صدیقه! زکیه! امابیها! زهرا!
یا فاطمه! یا فاطمه! یا مرضیه! یا راضیه!
اىشانکوثر مهر تو!
اىهر چهدریا! زهرا!
عشق است
اولین حضور
در خواب دوش پیری
با دست اشارتم کرد
که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره
عشق است چون زمرد
از این برق زمرد
همین دفع اژدها کن
این شفق است یا فلق . مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام . جان دقایقم
بگو
این شفق است یا فلق . مغرب و مشرقم بگو
من به کجا رسیده ام . جان دقایقم
بگو
آینه در جواب من باز سکوت میکند
باز مرا چه میشود . ای تو حقایقم
بگو
جان همه شوق گشته ام
طعنه نا شنیده را
در همه حال خوب من
با تو
موافقم بگو
پاک کن از حافظه ات شور غزلهای مرا
شاعر مرده ام بخوان . گور
علائقم بگو
جان همه شوق گشته ام
طعنه نا شنیده را
در همه حال خوب من
با تو موافقم بگو
با من کور و کر ولی واژه به تصویر مکش
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت . خاک بی
خزانم
گر چه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشنایی ها میخواهم
بمانم
بی گمان زیباست آزادی
ولی من چون قناری دوست دارم در قفس باشم
که
زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به
آبیهای دنیا میرسانم
کاش میشد این حقیقت را بدانی یا بدانم
بگذارید اگر هم نه بهاری باشم
شاعر سوخته گلهای سخاری باشم
میتوانم که خودم
را بسرایم
هر چند نتوانم که همانند قناری باشم
معنی پیر شدن ماندن مردابی
نیست
پیرم اما بگذارید که جاری باشم
کاری از پیش نبردم همه عمر
ولی شاید
این لحظه نایافته . کاری باشم
لبت نگوید و پیداست . میگوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم
داری
دلت میآید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر
زبان آری
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این
عصر عیاری
چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست . آن من
مبادا لحظه ای حتی مرا
اینگونه پنداری
تو رو چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در
آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تیغ تاتاری...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر
من . نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
سرشارم
از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه
غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
قطره قطره اگر چه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همو که
میپنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
به یکی جرعه اش خراب شدیم
گوش کن ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیمبه یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان میکشم به
دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم
بیوه ام در جهان
نما چشمی که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار میآید مژده تازه تو تکراری
است
یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ازداد حال
و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه میخندم هم نمیدانم از چه مینالم
راستی
در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه
خوشحالم
دوستانی عمیق آمدند . چهره هایی که غرقشان شدم
میوه های رسیده ای که
هنوز من به باغ کمالشان کالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمیخوانم
شاید
از بس صدایشان زده ام
دوست دارند دوستان . لالم
تنهاییم را با تو قسمت میکنم
. سهم کمی نیست
نتوان گفت که این قافله وار میماند
خسته و خفته . از این خیر جدا میماند
این
ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر . همره تاریخ به جا میماند
این
ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر . همره تاریخ به جا میماند
دانه
و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلسیر ز هر دام رها میماند
میرسی آخر و
افسانه وا ماندن ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه
شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه نا باور خیال پرست
به شب نشینی
خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیده ها چه غریب و نچیده
میافتند
به پای هرز علفهای باغ کال پرست
رسیده ام به کمالی که جز علی الحق
نیست
کمال دار برای من کمال پرست
هنهوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به
چشم تنگی نامردم زوال پرست
همیشه شایعه و انعکاسهای همیشه
از خانه بیرون میروم اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت
ستون سایه ها روی درخت شهر
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب
ای ماجرای شعر و
شبهای جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم
کسی که حرف دلش نگفت . من بودم
دلم برای خودم
تنگ میشود . آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلامهایم
را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگیها را
اشاره
ای کنم . انگار کوه کندم
در دیگران میجوییم اما بدان ای دوست
اینسان نمیابی ز من . حتی نشان ای
دوست
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا میزن
تا پاسخم را بشنوی . پژواک سان ای
دوست
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر
من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان . خواندم . اگر چه
گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی. پس خود بخوان ای دوست
ای دوست ای دوست ای
دوست ای دوست
من قانعم . آن بخت جانی دار نمیخواهم