اعلام نتایج داوری انتخاب برترین های پاپ در هیات کارشناسی ترانه ماه
بهترین های دهه 80
موسیقی پاپ انتخاب شدند
درباره ی داوری بهترینهای دهه 80 موسیقی پاپ
انتخاب بهترینهای دهه 80 موسیقی پاپ ایران، یک پروژهی بزرگ و پیچیده بود که روند اجرایی آن، از ابتدای سال 90 و با حضور نویسندگان و کارشناسان مجله «ترانهماه» آغاز شد.
ابتدا یک گروه اقدام به جمع آوری، طبقه بندی و تحلیل اولیه ی تمامی آلبومهای رسمی منتشر شده در دهه80 نمودند و همزمان، تیم کارشناسی دیگری با نگاه به برنامههای مشابه جهان نظیر Gramny و تطبیق آن با فضا، پتانسیل و معیارهای امروزی موسیقی پاپ ایران،20 رشته یا زمینه یا Category مختلف را برای رقابت هنرمندان ایرانی حوزه ی موسیقی پاپ برگزیدند. با پیشرفت این پروژه، انتخاب بهترینها از بُعد کمی خارج شد و در فاز دوم کار، تحلیل کیفی آلبومها در زمینههای گوناگون، آغاز و به فهرستهایی طولانی منتهی گردید که متعاقب جلسات مختلف و مشاوره با برخی اهالی فن، لیست نهایی نامزدهای «بهترینهای دهه 80 موسیقی پاپ ایران» تهیه و در شماره مرداد90 ترانهماه منتشر گردید.
این لیست در طول پاییز و زمستان 90 نیز به قضاوت اهالی موسیقی گذاشته شد تا فرایند انتخاب بهترینهای دهه 80 موسیقی پاپ، وارد فاز پایانی خود شود؛ یعنی داوری!
داوری بهترینها:
مهمترین و دشوارترین مرحله انتخاب بهترینها، ترکیب هیات داوری این برنامه بود. با توجه به این مهم که بسیاری از هنرمندان شاخص عرصه موسیقی پاپ، خود در فهرست نامزدها حضور داشتند و طبعاً نمی توانستند یا نمی خواستند به هیات داوری این رویداد راه یابند، و بنابر پیشنهاد «خشایار اعتمادی» پیشقراوُل حیات مجدد موسیقی پاپ ایران و همینطور «علی تفرشی» که خواننده ای صاحب سبک و از مدیران هنرمند موسیقی کشور است، مقرر گردید تا یک «هیات داوری» عمدتاً خارج از حوزه ی موسیقی امروزی پاپ، ارنج شوند تا با آرای مشورتی خود، اقدام به معرفی بهترینها نمایند. بر این اساس، مدیریت، سردبیر و نویسندگان ترانهماه با همکاری و مساعدت برخی از دوستان و همکاران مطبوعاتی، ترکیب هیات داوری متفاوتی را با حضور بزرگان موسیقی ایران طراحی و به رایزنی با آنها پرداختند تا با گذر از این مرحله دشوار (که با پاسخ منفی برخی از عزیزان، منجمله فریدون شهبازیان، محمد سریر، کارن همایونفر و یکی دو نفر دیگر همراه بود) فهرست منتخبهای دهه 80 موسیقی پاپ در 20 رشته گوناگون مشخص شود.
چند توضیح ضروری:
- تیم کارشناسی ترانهماه صرفاً به تحلیل محتوای آلبومهای رسمی دهه 80 پرداخته و هنرمندان فعال این مقطع زمانی را منظورِ نظر قرار داده بود.
- فهرستی که پیشتر تحت عنوان «نامزدها» اعلام گردید، در واقع شامل هنرمندانی بود که در دهه هشتاد، از نقطه نظر کمی فعالیت گسترده ای در حوزه ی موسیقی پاپ داشته اند.
- برای هماهنگی هیات داوری، تلاش و رایزنی فراوانی بعمل آمد تا برای اولین بار، جمعی از اساتید موسیقی کلاسیک و سنتی، منتقدان و مدیران موسیقایی، اقبال خویش را به اهالی پاپ معطوف کنند.
- ترانه ماه نقطه نظر و دغدغه برخی از اساتید محترم که پیشنهاد داوری ما را به دلایل مختلف نپذیرفتند، درک می کند و به آن احترام می گذارد.
- جمعی از داوران در برخی رشتهها، تا سه رای اعلام کردند. برخی دیگر هم در بعضی رشتهها و موضوعات، هیچ منتخبی نداشتند؛ لذا برای جمع بندی آن رشتهها، نقطه نظرات سایر داوران لحاظ گشت.
- به پیشنهاد داوران محترم، محبوب ترین هنرمند دهه 80 موسیقی پاپ ایران به رای مردمی هم گذاشته خواهد شد که این مهم، بزودی از طریق نظرخواهی سایت ترانهماه بوقوع خواهد پیوست.
- در برخی رشتهها که آرای داوری متفاوت و پوئن هنرمندان و زمینههای منتخب به هم نزدیک بود، بین دو تا چهار برگزیده اعلام شده، اما در سایر موارد و با در نظر گرفتن رای بالای داوران به یک برگزیده، تنها یک نام برده شدهاست.
- ترانه ماه ضمن احترام به آرای داوران محترم و سپاس از حسن نظر آنها، از بخش بهترین رسانه کنار کشید.
برگزیدگان رشته های مختلف
چهره برتر دهه 80
1- بهروز صفاریان 2- علیرضا عصار و احسان خواجه امیری
بهترین ملودی ساز:
بابک بیات
بهترین تنظیم کننده مدرن:
بهروز صفاریان
بهترین ترانه سرا:
محمدعلی بهمنی
بهترین گروه موسیقی:
رستاک و دارکوب
بهترین آلبوم:
دو نیمه رؤیا (حامی)، وایسا دنیا (رضا صادقی)، هوای حوا (ناصر عبداللهی)
بهترین قطعه پاپ- سنتی:
آسیمه سر (محمد اصفهانی)
بهترین خواننده تیتراژ تلویزیونی:
1- علیرضا قربانی 2- احسان خواجه امیری
قطعه هیت دهه:
1- گل هیاهو (فریدون آسرایی) و نون و دلقک (محمد اصفهانی)، 2- وایسا دنیا (رضا صادقی) و منو ببخش (ناصر عبداللهی)
بهترین خواننده قطعات مناسبتی:
ناصر عبداللهی
بهترین خواننده:
1- محمد اصفهانی 2- رضا صادقی 3- مانی رهنما و احسان خواجه امیری
بهترین تنظیم کننده اْرکسترال:
فؤاد حجازی
بهترین تهیه کننده:
1- ایران گام 2- آوای باربد
بهترین نوازنده:
آندره آرزومانیان
محبوب ترین چهره:
رضا صادقی
بهترین قطعه:
1- دلم گرفت (حامی) و وایسا دنیا (رضا صادقی) 2- عشق الهی (علیرضا عصار) و کوچه ملی (رضا یزدانی)
بهترین خواننده فیلم سینمایی:
محسن چاوشی (سنتوری–داریوش مهرجویی)
بهترین اجرای صحنه ای:
1- رضا صادقی 2- احسان خواجه امیری 3- نیما مسیحا
بهترین میکس و مسترینگ:
تیم استودیو پاپ
بهترین رسانه:
1- ژورنال موسیقی گفت و گویهارمونیک 2- موزیک ما
در این آلبوم، برخی اتودها و قطعات قدیمی منتشر نشده «ناصر عبداللهی» بازسازی و در قالب یک آلبوم کامل (متشکل از 11 قطعه) مهیا شده است که با اخذ مجوز نهایی از دفتر موسیقی، تا پایان ماه مبارک رمضان منتشر و در دسترس عموم علاقمندان این خواننده فقید قرار خواهد گرفت.
نام این آلبوم که شش سال پس از کوچ غریبانه ناصریا منتشر خواهد شد، "رخصت" است و در آن، قطعاتی چون «دل عاشق» و «هستی من» نیز قرار گرفته است.
«ماندگار» عنوان آخرین آلبوم عبداللهی بود که چندی پس از درگذشت وی و در زمستان 85 منتشر شد.
وی پیش از آن نیز خالق آلبوم های پُرمخاطبی چون: عشق است، دوستت دارم، بوی شرجی و هوای حوا شده بود.
ناصر عبداللهی روز 29 آذر ماه 1385 در بیمارستان هاشمی نژاد تهران درگذشت و در زادگاهش بندرعباس، به خاک سپرده شد.
برنامه جشن رمضان پخش از شبکه 5 شبکه تهران
قسمت اول اجرای قطعه کودکان خیابانی دانلود
قسمت دوم اجرای قطعه هوای حوا دانلود
قسمت سوم گفتگو
فرزاد فرومند
آذر آخرین ماه پائیز . موسیقی پاپ ایران یکی از بهترین خوانندگان خود را از دست داد. تقریبا" یک هفته قبل از طریق یکی از دوستانم خبر دار شدم که ناصر عبداللهی در بیمارستانی در بندر عباس بستری شده است.در تماسی که با محمد علی بهمنی داشتم ایشان صحت این خبر را تائید کردند که البته از چگونگی این اتفاق خبر چندانی نتوانستم بگیرم. بعد از پیگیری های زیاد خبری ناگوار تائید شد:* ناصر عبداللهی در کماست.* دو روز بعد مدیر عامل شرکتی که آخرین اثر ناصر عبداللهی را تهیه کرده بود (ماندگار) با من تماس گرفت و گفت: قرار است امشب ناصر را با آمبولانس هوائی به تهران منتقل کنند.برای اینکه جلوی بیمارستان(هاشمی نژاد) شلوغ نشود کسی از ماجرای انتقال ناصر خبر نداشت. حدود ساعت یازده و نیم آمبولانس وارد خیابان ولی عصر (عج) شد و من ناصر عبداللهی را بعد از چند ماه دیدم : بیهوش بود .موهای صورتش را اصلاح کرده بودند. لاغر شده بود. انگار خودش هم تمایلی به ادامه زندگی نداشت. چند روز قبل از این حادثه ! تلفنی با هم صحبت کرده بودیم. بندر عباس بود . آخر مدتی بود که به دلایل شخصی به بندر عباس نقل مکان کرده بود. این اواخر شرایط خوبی نداشت. حرفهای عجیب و غریب می زد. روحیه اش رو به راه نبود.
سوالی که تا به امروز هوادارانش از من و شاید خیلی از دوستانش پرسیده اند اینکه : زنده یاد ناصر عبداللهی چگونه مرد ؟ آیا بطور کاملا" طبیعی از دنیا رفت ؟ آیا مسئله خانوادگی بوده ؟ آیا مرگ ناصر ربطی به مسائل اعتقادی اش داشته ؟ آیا او را کشتند ؟!طبق نظریه پزشک قانونی هم که البته در رسانه ها ، اعلام شده بود ...
ناصر عبداللهی یک سالی بود که بطور محترمانه ای بایکوت شده بود و عملا" حضور چندان فعالی در عرصه هنری نداشت. شاید تنها فعالیتش کار بر روی آلبوم پنجمش (ماندگار) بود. طبق گفته خودش تلوزیون مایل به حضور مداوم او نبود و کنسرت هایش به دلایل نا معلومی کنسل می شد. همه چیز دست به دست هم داده بود تا شرایط خوبی نداشته باشد.
زنده یاد ناصر عبد اللهی هنرمندی خود ساخته . مردمی وفروتن بود. اطرافیان و دوستانش او را به خاطر شخصیتش دوست داشتند. جزو معدود کسانی بود که من از کار کردن باهاش لذت می بردم. چهار قطعه :هوای حوا . بچه های خیابان . بهت نگفتم تا حالا و تنها (نه صدای پا میاد..) را با تفاهم کامل کار کردیم که امروز من به تمام آنها افتخار می کنم.
روح بلندش شاد
مهرداد نصرتی
گل واژه هایی از باغ دوستی
/ وقتی دل خیلی به دیگری گره می خورد . وقتی چیزی ورای دوستی . رفاقت . هم مسلکی هم دلی شکل می گیرد . وقتی هم نفسی از تن می گذرد و از جان بر می آید بهانه ای می شود برای رشد و رسیدن به چیزی ورای آنچه رنگ و بویی زمینی دارد .
مهرداد نصرتی را به عنوان یک آهنگساز می شناسیم . اما او دیگر مهرداد دیروز نیست . همان آهنگساز خوبی که از ملودیهایش لذت می بردیم . امروز از هم صحبتی با او نیز حقیقتا لذت میبریم .
شکستن دو سال سکوت بعد از مرگ نازنین هم راه اش ناصر عبداللهی این ذهنیت را در من شکل داده بود که مرد تلخی را خواهم دید که هنوز نم اشک هایش بر گونه هایش خشک نشده است . اما وقتی با او مواجه شدم آرامشی را دیدم که حکایت از پنجره ای تازه گشوده بر قلبش بود .
او از خودش . ناصر و دنیایشان می گوید ... /
* پس از سالها کار مطبوعاتی . مصاحبه . گزارش . خبر . نقد . تحلیل و زمینه های مختلف دیگر وقتی به این مصاحبه فکر می کردم که چگونه گفتگو را آغاز کنم فقط به یک نتیجه رسیدم و آن اینکه مهرداد نصرتی فقط باید خودش این مصاحبه را شروع کند ...
من دوستی دارم که اهل زاهدان است و از موزیسین های بسیار خوب ما محسوب می شود . سال ۷۷ این دوست من که محمد رضا مرادی نام دارد به من گفت که یکی از دوستان قرار است چند روزی به شهرستان برود می خواهم وسایلش را در خانه ی تو بگذارد .
گفتم : چرا من ؟ گفت : گفته می خواهم وسایلم پیش کسی باشد که اهل موسیقی باشد . من هم گفتم چرا که نه . بخصوص که من کیبورد نداشتم و از این فرصت می توانستم استفاده کنم . یک روز که به خانه آمدم دیدم یک نفر نشسته گیتار می زند و اتفاقا ( ناصریا ) را هم می خواند .
گفتم : شما ؟! گفت : من ناصر عبداللهی هستم . بعد معذرت خواهی کرد که از گیتار من استفاده می کند و من گفتم چه اشکالی دارد بخصوص که خیلی هم زیبا گیتار می زنید .
در همان جلسه ( یا فاطمه ) و چند کار دیگر که هنوز کسی نشنیده و اگر خدا بخواهد از آنها آلبومی تهیه خواهم کرد را برایم خواند و گفت که می خواهد این قطعه ها را در صدا و سیما بخواند . من گفتم : به شما قول می دهم هیچ یک از این کارها از صدا و سیما پخش نشود . چون من با سیاست های سیما آشنا هستم . پاسخ داد : آقای نصرتی هنوز با هم خودمانی نشده بودیم و با اسم فامیل یکدیگر را خطاب می کردیم . من هم به شما قول می دهم این کارها اجرا میشود چون کسی را می شناسم که شما نمی شناسید . آن هم سیاست و عدل خداوند است . فردای آن روز به خانه ی ناصر رفتیم و همانجا با خانواده اش آشنا شدم و از آن پس با ناصر بودم تا همیشه ...
هنوز در سازمان صدا و سیما به عنوان آهنگساز کار می کردم و روزی برای ضبط یک برنامه ی تلویزیونی در خصوص ۱۷ شهریور به سازمان رفتم . مدیر وقت آقای فریدون شهبازیان بودند . موضوع را که به ایشان گفتم تمایلی نشان ندادند و دیگران را معرفی کردند . اما پافشاری من باعث شد این کار انجام شود که همایون رحیمیان هم خیلی در ضبط آن کار کمکم کرد .
یادم هست وقتی داشتم کار می کردم هیبت سیاهی را از لای در دیدم که گفت : ( این کیه داره می خونه ) چون از فرم سوال خوشم نیامد بدون اینکه رو برگردانم پاسخ دادم ( ناصر عبداللهی ) . داخل شد و دست روی شانه ام که گذاشت رو برگرداندم دیدم آقای ( ناصر چشم آذر ) با همان عینک آفتابی همیشگی اش است . حقیقتش را بخواهید کاملا جا خوردم . تا اینکه با همان لحن گفت : ( خوب می خواند ) . این را دو بار تکرار کرد و رفت .
اتفاقا ناصر همان شب در برنامه ی شبانه ای که آقای شهریاری مجری اش بود اجرا داشت که همانجا از ناصر چشم آذر هم تشکر کرد . ناصر چشم آذر هم تماس گرفت که ( برای چی از من تشکر کردی ) و ناصر پاسخ داد : ( برای اینکه مهرداد گفته بود از من تقدیر کردید ! ) ...
ارتباط من و ناصر به تدریج از مرز کار و ترانه و آهنگ گذشت و به ارتباطی فراتر و ورای همه ی این چیزها رسید . حتی ورای رفاقت ...
یادمه روزی گفت : ( مهرداد . موسیقی و ترانه برای من اصلا رنگ و بوی زمینی ندارد . من از آن رنگ و بویی را حی می کنم که روی زمین حس نکرده ام .)
من از نظر اعتقادی واقعا به ناصر مدیونم . روزی برای من تعریف کرد که می خواسته به لس آنجلس برود و همه چیز برای این سفر آماده بود . اما در میا این تدارک دیدن ها چند شب خوابی می بیند که منجر به بازگشت او می شود و ساخت قطعه زیبا و پر نفوذ ( یا فاطمه ) . وقتی با من از ائمه اطهار حرف می زد . وقتی از دنیا و آدمهایش می گفت . سحری در کلامش بود که مسخ ام می کرد . نگاهش به این مسائل چنان عمیق و جان دار بود که نمی توانستی باور نکنی .
کسانی که ناصر را می شناختند خوب می دانند که من چه می گویم .
* کسان زیادی که با ناصر عبداللهی ارتباط داشتند از او گفته اند . سخنانی سر شار از احساسات . سرشار از مهر و سرشار از تاسف از دست دادنش . اما رابطه ی شما با ناصر عبداللهی از ساختار متفاوت برخوردار بود . رنگ دیگری داشت و محصولی متفاوت . با توجه به اینکه شما هم همواره از آهنگسازان خوب ما بوده اید . از تکنیک و نگرش ناصر نسبت به موسیقی . ترانه و کاری که می کرد بگویید .
اگر بخواهم واقعیت امر را بگویم شاید کسی باورش نشود و آن اینکه ناصر معلم نداشت . او موسیقی را فطرتا کسب کرده بود . رابطه ی او با تک تک نت ها از مرز تئوری گذشته بود . می گویم گذشته بود چون چون تئوری را می شناخت اما ورای آن بود . وقتی من ترانه ( ازم نخواه با تو بمونم / تو هیچی از من نمی دونی ) را برای او گفتم . بعد از چند بار خواندن به من گفت : من یک خواننده صدا بم هستم . خواننده بم نمی تواند با « ایی » تحریر بزند . باید این بخش به ( نمی دونم ) تبدیل شود که البته مفهوم آن عوض می شود . گفتم این همان چیزی است که تو می خواستی . بنابراین باید بخوانی .
باورتان نمی شود سه سال روی این ترانه کار کرد . در تمام لحظات کار . تفریح . سفر . پیاده روی و هر لحظه ی دیگری آن را می خواند و به تدریج به جایی رسید که از من که سازنده ی آن بودم بهتر اجرا می کرد . او با تمام وجود کار می کرد . وقتی ساز می زد امکان نداشت کسی باور کند که هیچ دوره ای را پشت سر نگذاشته است . به حدی نوازنده ی خوبی بود که تصوری از یک نوازنده ی خود جوش و ذهنی به فکر خطور نمی کرد . اما همیشه در حال مطالعه بود . کارهای تحلیلی اش کاملا بر اساس تحقیق بود . صحبت هایی که با هم داشتیم و اتفاقا عموما را ضبط کرده ام مبین آن بود که کاملا تحقیقی به آن نکات رسیده است . وقتی در خصوص هجای کلمات صحبت می کرد . از تکنیک های استفاده از حنجره . فرم بینی و نوع خواندن در کاسه سر می گفت تحقیق و منش خاصی را درک می کردید . ضمن اینکه ناصر عاشق بود . کارکتر صدایی را به هیچ وجه اکتسابی نمی دانست . او معتقد بود کارهای صوتی فرشتگانی هستند که اگر انرژی مثبت به آنها نرسد صدای خوب و نافذی ساطع نمی کنند .
من این حرفها را می زنم و آنچه بوده را منتقل می کنم ولی خدا شاهد است که فقط کسانی که ناصر را می شناختند می دانند من چه می گویم .
* از عشق گفتید . عاشق بودن ناصر . چیزی که دیگرانی هم که با او ارتباط داشتند هر چند کوتاه به آن اذعان دارند . کسی که سه سال برای اجرای یک ترانه زحمت بکشد حتما عشق ورزی مشق اول زندگی اش بوده . شهرت با ابزارهای متعددی پدید می آید . اما عشق ورزی تنها راه ماندگاری شهرت است . برای چنین کسی حتما مخاطبانش از معنا و مفهوم خاصی برخوردار بودند . از این معنا و مفهوم برایمان نقل قول می کنید .
در فیلم کنسرت های ناصر موجود است که هر وقت بر روی صحنه حاضر می شد قبل از هر چیز می گفت ( به نام خدا و شماکه هر چه ما داریم از شماست ) . هنرمندی بود به شدت مردمی . یک شب وقتی بعد از کنسرت از سالن میلاد بیرون آمدیم هوا به شدت سرد بود و برف شدیدی می بارید . پشت در صف طویلی از دوستاران ناصر بود که می خواستند او را ببینند و از او تمضا بگیرند . ناصر ایستاد و زیر برف به آنها امضا می داد .
گفتم : ( ناصر بیا بریم سرده . تو هم عرق داری . سرما می خوری )
گفت : ( خوب اینها هم سرما می خورند . اگر من آنها را ترک کنم بین حی من و حی آنها شکاف ایجاد می شود . چرا می خواهی باعث این اتفاق بشوی ) .
وقتی راه افتادیم میان راه با کت و شلوار کنسرت از ماشین پیاده می شد و ماشین هایی که داخل برف گیر کرده بودند هل میداد . میگفت باید آدم ها برای هم ارزش داشته باشند . او عاشق خانواده اش مردم و دوستانش بود . وقتی ترانه انتخاب می کرد نوع ارتباط ترانه با مردم از هر چیزی برایش مهم تر بود .
به مجموعه ی اولش دقت کنید . شاعرانی مانند بهمنی . قیصر این پور . یغما گلرویی. و دختر معلولی از بندر عباس به نام امینه دریا نورد شاعران ترانه هایش بودند . وقتی می گفتم چرا از این دختر شعر می گیری پاسخ داد: مهرداد ببین این دختر چی گفته : ( یکی از همین روزا روی شب پا می زارم / توی قاب لحظه ها عکس فردا می زارم ) ببین به چه درکی رسیده این دختری که نمی تواند یک قدم راه برود . من حقیقتا می دیدم که تمام لحظه های ناصر خداوند دخیل است . چون او به خداوند عشق می ورزید و من همیشه از این رابطه ذوق می کردم .
اما این را فقط کسانی می توانند درک کنند که ناصر را می شناختند .
وقتی ناصر رفت خیلی تنها شدم به فاصله یک سال بعد با رفتن مادرم دیگه بی پشتوانه شدم . کم فقط به یاد خدایی بودم که می دونستم عشق ورزیدن به او یعنی آرامش . در این مدت کاری از ناصر را می توان گفت تنها کاری است که فقط برای یک نفر اجرا کرد را بارها و بارها گوش کردم و هر بار لختی به آرامش نزدیک شدم . و من اینجا آن را به همه ی دوستارانش هدیه می کنم .
تو بخواب عزیز تنها / چشماتو ببند رو دنیا
بسوزون غصه امروز / چه شیرین صبح فردا
ای عزیز ای پاره تن / سر بزار رو شونه من
بدون عاشقات نمردن / غصه هات همش خیالن
اقیانوس چشاتو / همه مرواریداتو
رقص اشک رو گونه هاتو / نزار دیگری ببیند
راز اشکاتو بچینه / بالشت غرق غماته
غم یک عالم باهاته / کاش می شد اما بخندی
دفتر غم رو ببندی / می دونم دلتنگی تو
درد تنهایی اما / بخدا تو تنها نیستی
تویی و من و یه دنیا / این دفعه یه جور دیگه
عمق بودن و نگاه کن / داشته هات خیلی زیادن
جون من شکر خدا کن / نظری عاشق به ما کن
* با خیلی ها که صحبت می کردم می گفتند مدت زیادی با ناصر بوده اند و این برای من جالب است که یک نفر چه گستره ای از یاد و خاطر بجا گذاشته است . همین مسئله باعث می شود این سوال را از نزدیکترین دوست و یار ناصر بپرسم که رابطه ناصر با وجود این همه ارتباط و دوستی با خانواده اش چطور بود ؟
ناصر تمام وقت به خانواده اش فکر می کرد . و من چقدر شادم که شما این سوال را مطرح کردید تا بگویم برای همه ی ذهن هایی که بنا به گفته های نا آشنا منحرف شده بود بگویم ناصر در تمام مدت به چهار فرزندش با عشق فکر می کرد . اگر با من یا هر کس دیگری بود مفهومش این نیست که با خانواده اش نبود . اگر گفتنی های من از ناصر زیاد است برای آن است که هر لحظه با ناصر بودن پر از خاطره و یاد بود خاطره هایی که هرگز از ذهن خارج نمی شود و دم به دم ذکر کردنش از حجم آن نخواهد کاست . بعضی آدم ها شاید روزی حضور فیزیکی نداشته باشند اما حضور معنوی شان همیشه هست و اتفاقا گاه خیلی ملموس تر و باور پذیر تر از حضوری فیزیکی .
در مورد ناصر هم همین طور بوده اگر چه این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را می شناختند .
* پاسخ تمام سوالاتم را با همین جمله به پایان رساندید « این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را می شناختند . » حدس می زنم در این پا فشاری نکته ای هست که برای شما از اهمیت خاصی برخوردار ایت . اگر امکان دارد این نکته را برای ما هم رمز گشایی کنید .
گاه برای بیان آنچه در دل داری دچار تردید می شوی . این تردید دو سال در من باقی ماند و امروز فقط برای کسانی که هنوز ناصر را بیاد دارند سکوتم را شکستم . اما انصاف دهید چطور می توانم بگویم ناصر از لحظه ای که با او آشنا شدم و محرم دل . از سفر زود هنگامش . به واژه تلخ مرگ . خبر داد . از آمدن دوباره ای که فراتر از مرز تن است . وقتی عشق ورزی فراتر از مرز کلام قرار می گیرد . وقتی دویت داشتن خدا و خلایق خداوند از جنس دیگری می شود . فقط اهل دل درکش می کنند .
و این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را میشناختند .
به قلم مرتضی محمدیان