آخرین ستاره

خلوت گاهی برای دریافت آثار ناصر عبداللهی

آخرین ستاره

خلوت گاهی برای دریافت آثار ناصر عبداللهی

عشق است


عشق است 


             گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
                       یا نه ویرانه کنی ساخته ای را
               گفتم ای عشق چه بر روز تو آمده امروز
                که به تشویش سپردی شب عاشق ها 
                   حیف از آن روز که بی عشق شب آمد
               ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را

عطر حضور شما

عطر حضور شما


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من . نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود

 

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بهار کم است؟
حیف از این روز که بی عشق . شب آمد . ای عشق...


رنگ سال گذشته


رنگ سال گذشته



رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
365 حسرت را همچنان میکشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمیگنجم
بیوه ام در جهان نما چشمی که به تکرار میکشد فالم
یک نفر از غبار میآید مژده تازه تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر بالم
باز در جمع تازه ازداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه میخندم هم نمیدانم از چه مینالم
راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشاییست
به غریبی قسم نمیدانم چه بگویم جز اینکه خوشحالم
دوستانی عمیق آمدند . چهره هایی که غرقشان شدم
میوه های رسیده ای که هنوز من به باغ کمالشان کالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمیخوانم
شاید از بس صدایشان زده ام
دوست دارند دوستان . لالم
تنهاییم را با تو قسمت میکنم . سهم کمی نیست


گسترده تر از عالم تنهایی من . عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را بر سفره رنگین خود بنشانمت . بنشین . غمی نیست...
حوای من . بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنها تر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه . فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل با باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم . شبنمی نیست
شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید . هزاران شاید دیگر
اگر چه اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست



دریافت کلیپ زندگی نامه ناصر عبداللهی

 دریافت کلیپ    زندگی نامه   ناصر عبداللهی  


در برنامه با مشاهیر موسیقی ایران    پخش از شبکه پرشین فیلم



با تشکر فراوان از تهیه   کنندگان و مدیران این شبکه


دانلود



پیرم اما

پیرم اما


بگذارید اگر هم نه بهاری باشم
شاعر سوخته گلهای سخاری باشم
میتوانم که خودم را بسرایم
هر چند نتوانم که همانند قناری باشم
معنی پیر شدن ماندن مردابی نیست
پیرم اما بگذارید که جاری باشم
کاری از پیش نبردم همه عمر
ولی شاید این لحظه نایافته . کاری باشم


همچنان طاقت فرسوده شدن با من نیست
نپسندید که در لحظه شماری باشم
همه درد من این است که میپندارم
دیگر ای دوست من . دوست نداری باشم
مرگ هم عرصه بایسته ای از زندگی است
کاش شایسته این خاکسپاری باشم