ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نفس بکش با صدای شهرام امیری
دعای ناصر ( اسحاق احمدی )
ناصریا کسری
معجزه فاضل
به یاد ناصر
سفر بخیر که روزگار، برای تو بد بود و کم
ای که همیشه از صدات، تازه می شه داغ دلم
دلم می خواد یه بار دیگه، بگیرمت تو بغلم
ای آشنای گریه هام ،شعر نگفته لبام
هنوز به یادخنده هات ،جاری می شه اشک چشام
هیچکی نشناخت تو رو، هیچکی نشناخت تو رو
عاقبت دل زمین ، به آسمون باخت تو رو
بهترین جملت سکوت ،آخرین حرفت نگاه
همیشه به یادمه، اون دو تا چشم سیاه
حادثه رفتن تو، تو ذهن آغاز می مونه
هنوز صداتو دوست دارن، دلداده های دیوونه
گیتار مشکیت بعد تو رنگ نوازش ندیده
کنج اتاق نشسته و ازآدما دل بریده
هیچکی نشناخت تو رو، هیچکی نشناخت تو رو
عاقبت دل زمین ، به آسمون باخت تو رو
بهترین جملت سکوت ،آخرین حرفت نگاه
همیشه به یادمه، اون دو تا چشم سیاه
هیچکی نشناخت تورو ..عاقبت دل زمین به آسمون باخت تو رو...
آینه حق طلبی ( قاسم افشار . پژمان مبرا)
کسی که مثل هیچ کس نبود - یلدا
گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشهء آسمون پر رنگین کمون
من مثه تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سرِِ زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب
گل گلدون من ماه ایوُن
من از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آسمون آبی میشه اما گل خورشید
رو شاخه های بید دلش میگیره
دره مهتابی میشه اما گل مهتاب
از برکه های آب بالا نمیره
تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد
میسوزه شقایق از داغ
گل گلدون من ماه ایوُن من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب.
گر تند بادی براید ز گنج / به خاک افکند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر / هنرمند گوییمش ار بی هنر
اگر مرگ داد است بیداد چیست؟ / ز مرگ این همه بانگ و فریاد چیست
از این راز جان تو آگاه نیست / وزین پرده اندر تو را راه نیست
کنون گر تو در آب ماهی شوی / و یا چون شب اندر سیاهی شوی
و یا چون ستاره شوی برسپهر / ببُری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر، کین ِ من / چو بیند که خشت است بالین من
بریدن دو دستم ، سزاوار هست
جز از خاکِ تیره نباید نِشست